آغاز و پایان معنا ندارد

یکی از مسائلی که همیشه در شروع به نوشتن در وبلاگ به شکل یک وسواس بیمارگونه سراغم میاد همین بحث شروع دوباره است. شروع و پایان‌های زیاد در زندگی، بهم ثابت کرد که شروع و پایانی وجود نداره!

در واقع زمان وجود نداره. کافیه آدم مدتی به جایی در دل طبیعت بره اونم بدون داشتن ساعت و تقویم و دست از شمردن روزها برداره. خیلی طول نمی‌کشه که متوجه میشه اصلا زمان در عدد ثانیه‌ها و سال‌ها خلاصه نمیشه و از جنس دیگه‌ایه. منظورم اینه مهم نیست که امروز اولین روز ساله! ما دوست داریم که همیشه بهانه‌ای برای شروع داشته باشیم و حساب شروع و پایان‌ها دستمون باشه اما حقیقت چیز دیگری است.

اسامی مختلف، پیشنهادات متنوع و دوست‌داشتنی، شکل‌های نوشتاری متفاوت و البته وضعیت جیب همه روی اسم و نشانی خاکستری تاثیر داشتن ولی خب در نهایت حرف حرف دلبره!

اینکه چقدر در وضعیف آشفته و شلخته‌ای به سر می برم اهمیت نداره چیزی که مهمه مسیریه که طی میشه؛ مسیری که با هیجان زیاد و بدون پشتوانه بدون هیچ چیز شروع شده و همچنان با وجود فراز و نشیب‌های بسیار در حال طی شدنه و این وبلاگ و این حرکت، اولین قدم مهم در آغاز فصلی جدیده و اینطوریه که ما خودمون رو هم دیس می‌کنیم! آغازی نیست! همه چیز از قبل وجود داشته.

اینکه چقدر حرف‌های نگفته هست برای گفتن، چقدر کار هست برای انجام دادن، چقدر درد هست برای ناله کردن، چقدر سیگار در بازار هست برای کشیدن… مهم نیست.

مهم اتفاقاتیه که از این به بعد رخ میده دلبر!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

You may also enjoy…